اینجا همیشه با شهدایید.......
سلام ممنون که به ما سر زدید
یک خواهش ؛ نگاه سبزتون را به شیفته شیدایی و مخزن نور و همپای زمان و شما بدانید و از همه مهمتر به قسمت با شهدای وبلاگ ما هدیه کنید .
سلام ممنون که به ما سر زدید
یک خواهش ؛ نگاه سبزتون را به شیفته شیدایی و مخزن نور و همپای زمان و شما بدانید و از همه مهمتر به قسمت با شهدای وبلاگ ما هدیه کنید .
انسانهاى شايسته و برگزيده خدادر پرتو شناخت مقام ربوبى حق و بندگى خالصانه او، مدارج رشد وكمال را طى كرده و به اوج قله عبوديت ره پيدا مىكنند. شناخت و عبادت، به عنوان سازندهترين مكتب تربيتى، فكر و انديشه انسان را بيدار مىكند؛ گرد و غبار گناه را از چهره جان او مىشويد وچشمه هاى زلال حكمت را بر زبانش جارى مىكند و در نهايت، بينش به وى عطا مىكند كه در پرتو نور آن، حقايق اشياء را آنگونه كه هست مى بيند.
انسان بر اثر بندگى خالصانه پروردگار، به مقام قرب و رضوان الهى مىرسد و شايستگى آن را پيدا مىكند كه خدايش او را بر اسرار پشت پرده آگاه سازد؛ آنچنان كه قرآن مىفرمايد:
«عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ احَداً الّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسوُلٍ.» «جن 26-27»
داناى غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمىسازد، مگر رسولانى كه آنان را برگزيده است.
انسان برگزيده، در سايه عبادت به مقامى مىرسد كه اگر خدا را بخواند، خدايش پاسخ رد به او نخواهد داد، چرا كه خود فرموده است:
«وَ اذا سَأَلَكَ عِبادِى عَنى فَانى قَريبٌ اجِيبُ دَعْوَةَ الدّاعِ اذا دَعانِ.» «بقره /186»
و هنگامى كه بندگان من از تو در باره من سؤال كنند، (بگو:) من نزديكم، دعاى دعاكننده را به هنگامى كه مرا مىخواند، پاسخ مىگويم.
امام صادق (ع) از عميق ترين و بالاترين مرتبه شناخت و بلندترين مرتبه عبوديت حق برخوردار و از مصاديق بارز «رَضِىَ الّلهُ عَنْهُمْ وَ رَضوُا عَنْهُ» «مائده /19»
بود؛ بنابراين جاى شگفت نيست اگر نزد پروردگارش «مستجاب الدعوه» باشد و يا وجودش مظهر كراماتى باشد كه ديگران از ابراز آن ناتوانند؛ و يا از راز دل افراد و اخبار و رويدادهاى آينده مطلع باشد. چه اينكه اينها- در مقابل مقام لقا و رضوان «الّله»- پاداش اندكى است كه خداوند به بندگان شايسته و برگزيده خود مىدهد.
در گفتگويى كه ميان امام جواد (ع) و عمربن فرج رُخّجى در باره آگاهى آن حضرت از اندازه و وزن آب دجله روى داده منشأ اين كرامتها همان مقام عبوديت و كرامت نفسانى امام (ع) دانسته شده است. عمربن فرج مىگويد:
به امام جواد (ع) در حالى كه در كنار دجله بوديم عرض كردم: شيعيان شما مدعى هستند كه شما از اندازه و وزن آب دجله آگاهى داريد؟ امام (ع) فرمود: آيا خداوند توانايى دارد كه اين دانش را به پشه اى از آفريده هاى خود بدهد يا نه؟
عرض كردم: بلى، خداوند قادر است. فرمود: من نزد خدا گرامى تر از پشه واز بسيارى از آفريده هايش هستم. «انوار البهیه -219»
پس از اين مقدمه كوتاه، به گوشه هايى از فضائل وكمالات نفسانى امام صادق (ع) اشاره مىكنيم.
استجابت دعا
از جمله موهبتهايى كه خداوند به بندگان بر گزيدهاش همچون پيامبران عنايت كرده استجابت دعاى آنان است. قرآن كريم در چندين آيه «1» به اين مسأله تصريح كرده است به عنوان نمونه در باره حضرت نوح مىفرمايد:
«وَ نوُحاً اذْ نادى مِنْ قَبْلُ فَاسْتَجَبنا لَهُ فَنَجَّيْناهُ وَ اهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظيمِ» «انبیا/76»
و نوح را (به ياد آور) هنگامى كه پيش از آن (زمان، پروردگار خود را) خواند. ما دعاى او را مستجاب كرديم؛ و او و خاندانش را از اندوه بزرگ نجات داديم.
امامان عليهم السلام نيز از اين موهبت الهى بر خوردار بودند. مورخان وسيره نويسان بر «مستجاب الدعوه» بودن امام صادق (ع) تصريح كردهاند. به عنوان نمونه، محمد بن على صبان شافعى مىنويسد:
امام صادق (ع) مستجاب الدعوه بود. هرگاه از خداوند چيزى درخواست مىكرد، هنوز دعايش به پايان نرسيده واز جايش بر نخاسته بود كه خواسته اش بر آورده مىشد. «اسعاف الراغبین /220»
اينك نمونه ها از استجابت دعاى آن حضرت.
منصور، خليفه عباسى بارها امام (ع) را احضار كرد و هر بار تصميم به آزار يا قتل آن حضرت گرفت. يك بار تصميم جدى بر قتل امام گرفت و به ربيع، دربان خود سفارش كرد كه هرگاه من دست بر دستم زدم تو او را بكش. ولى وقتى امام (ع) بر او وارد شد ازآن حضرت تجليل كرد و به ربيع دستور داد پيشواى ششم را با احترام به مدينه باز گرداند. اين تغيير روش منصور، معلول دعاى امام (ع) بود كه از خداوند خواست شر وى را از حضرتش دفع كند. خداوند نيز اجابت كرد. «بحار ج47ص162»
داوود بن على، فرماندار مدينه، يكى از ياران و خدمتگزاران امام صادق (ع) به نام «معلى بن خنيس» را به شهادت رسانيد. امام (ع) وقتى از جريان شهادت او آگاه شد، به درون اتاقش رفت و شب را تا صبح به عبادت پرداخت. سپيده دم اين دعا از زبان آن حضرت شنيده شد:
«يا ذَا الْقَوَةِ الْقَوِيَّةِ، وَ ياذَالِمحالِ الشَّدِيدِ، وَيا ذَا الْعِزَّةِ الَّتى كُلُّ خَلْقِكَ لَها ذَليلٌاكْفِنا هذَا الطَّاغِيَةِ وَ انْتَقِمْ لَنا مِنْهُ.»
اى صاحب قوت قدرتمند، و اى صاحب عقوبت سخت، و اى صاحب عزتى كه تمامى آفريده هايت در برابر آن، خوار و ذليل است؛ شر اين طاغوت را از ما دفع كن و انتقام ما را از او بگير!
هنوز نيايش امام (ع) به پايان نرسيد بود كه صداى شيون از خانه داوود بلند شد و گفته شد كه وى ناگهان مرده است. «ارشاد مفید ص273»
حكم بن عباس كلبى، شاعر سر سپرده بنى اميه، پس از شهادت «زيد بن على» شعرى در هجو وى با مضمون ذيل سرود:
ما زيد را بر چوبه دار زديم و هرگز نديدهام كه مهدى بر دار آويخته شود. و شما از روى سفاهت، على (عليه السلام) را با عثمان مقايسه كرديد، در حالى كه عثمان از على برتر و پاكتراست.
امام (ع) وقتى اين شعر را شنيد، دست به دعا بر داشت واز خدا خواست كه حيوان درندهاى را بر او مسلط كند واو را بدرد. از قضا بنى اميه او را براى ماموريتى به كوفه اعزام كردند. در راه، شيرى بر او يورش برد و او را دريد و خورد. «کشف الغمه ج 2ص203»
اينها نمونههايى از استجابت دعاى امام (ع) در حق دشمنان خدا و پيامبر (ص) بود.
موارد فروان ديگرى از استجابت دعاى آن حضرت در حق دوستان خدا و ياران خود در كتابهاى تاريخ و حديث ثبت شده است كه به لحاظ محدوديت از ذكر آنها صرف نظر كرديم. «بحار ج 47ص63 به بعد »
امامان عليهم السّلام، بندگان برگزيده خداوند هستند و اراده حق بر عصمت و طهارت آنان از هر گونه كژى و پليدى تعلق گرفته است؛ از اين رو، وجود مباركشان مظهر تمامى ارزشها و كمالات نفسانى و فضائل اخلاقى است. اگر قرآن، پيامبر گرامى اسلام را به داشتن «خلق عظيم» مىستايد، بدون شك جانشينان آن حضرت نيز- به حكم عقل و نقل- از اين كوثر، سيراب گشته و بر قلّه «خلق عظيم» محمّدى (ص) ره يافتهاند. آنان قبل از آنكه پيروان خود را به آراستگى بر خلق و خوى انسانى، و دورى از رذيلتهاى اخلاقى فرا بخوانند، خود در حدّ اعلا به اخلاق اسلامى آراسته بودند، و از آنچه مردم را از آن باز مىداشتند دورى مىگزيدند، و اين مطلب را بارها در سخنان خود گوشزد مىكردند.
اگر امام صادق (ع) به پيروان خود توصيه مىكند:
«كوُنوُا دُعاةً لِلنَّاسِ بِغَيْرِ الْسِنَتِكُمْ لِيَرَوْا مِنْكُمُ الْوَرَعَ وَ الْاجْتِهادَ وَ الصَّلاةَ وَالْخَيْرَ؛ فَانَّ ذلِكَ داعِيَةٌ.» کافی ج 1 ص78
با غير زبانتان دعوت كننده مردم (به سوى حق) باشيد، تا آنان از شما ورع، كوشش، نماز و كار خير را ببينند و اين، دعوت كننده (آنها به سوى حق) است.
بدون شك، خود آن حضرت بيش از پيروانش به اين روش پايبند بوده است.
با توجه به اين مقدمه، آنچه در اين درس تحت عنوان اخلاق فردى و اجتماعى امام صادق (ع) مورد اشاره قرار مىگيرد، نمونهها و قطرههايى از درياى بيكران «خلق عظيم» پيامبر گونه آن حضرت است كه به اقتضاى شرايط زندگى آن بزرگوار در برخورد با جريانات و افراد گوناگون براى ما آشكار شده است.
الف- اخلاق فردى
1- عبادت و بندگى خدا
شناخت عميق امام صادق (ع) از مقام ربوبى حق تعالى، او را در ميدان عمل به عبادتى گسترده و خالصانه وامىداشت؛ چرا كه خداوند مىفرمايد:
«انَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عَبادِهِ الْعُلَماءُ» «فاطر /28»
از ميان بندگان خدا، تنها دانشمندان از خدا مىترسند.
آن حضرت، مصداق كامل اين آيه شريفه در عصر خود، و چهره بى نظير عارفان مقام ربوبى و عابدان ساحت مقدسش بود. اعتراف دانشمندان و شخصيّتهاى معاصر امام (ع) درباره مقام عبادت و بندگى آن حضرت و مشاهدات آنان در اين زمينه- با آنكه به يقين مىتوان گفت هيچكدام از آنان به مقام عبوديت آن گرامى پى نبردهاند- ما را تا حدّى به شناخت اين ويژگى امام (ع) رهنمون مىسازد. مالك بن انس، پيشواى مذهب مالكىمىگويد:
جعفر بن محمّد مردى بود كه در زندگىاش از يكى از سه خصلت بيرون نبود؛ يا روزه بود، يا نماز مىگزارد، و يا در حال ذكر گفتن بود؛ و او از عابدان عظيم الشأن و زاهدان بزرگى بود كه از خدا مىترسند … يك سال در سفر حج همراه اوبودم؛ هنگامى كه مركبش به ميقات رسيد، تا مىخواست «تلبيه» بگويد، صدايش در حلقوم مىبريد و نزديك بود از مركب بر زمين افتد. عرض كردم اى پسر رسول خدا؛ ناگزير از گفتن «تلبيه» هستيد!
فرمود: اى پسر ابو عامر! چگونه جسارت كنم و «لَبَّيْكَ الَّلهُمَّ لَبَّيْكَ» بگويم در حالى كه بيم دارم خداوند در پاسخ بفرمايد: «لا لَبَّيْكَ وَ لا سَعْدَيْك؟ «بحار الانوار ج 47 ص16»»
ابوالفتح ارْبَلى مىگويد:
… امام صادق (ع) وجود مباركش را بر عبادت پروردگار نهاد و آن را بر طاعت و زهد و كنارهگيرى از دنيا واداشت و همواره به ذكر و شبزنده دارى و نماز و عبادت مشغول بود. امام صادق ومذاهب اربعه ج 1ص55
امام صادق (ع) به هنگام نماز و تلاوت آيات الهى چنان حالى پيدا مىكرد كه گويى با خدا به طور مشافهه و حضورى گفتگو مىكند. در روايتى آمده است:
امام صادق (ع) يك بار در نماز و در حالى كه قرآن تلاوت مىكرد، بيهوش شد. چون به هوش آمد، از او پرسيدند: چه عاملى باعث شد كه چنين حالى پيدا كنيد؟ امام (ع) در پاسخ، سخنى به اين مضمون فرمود كه من پيوسته آيات قرآن را تكرار مىكردم تا آنكه حالى به من دست داد كه احساس كردم آنها را از خداوند مشافهةً مىشنوم. «بحار ج47ص58»
2- زهد و بى علاقگى نسبت به دنيا
آن آگاهى و شناختى كه امام صادق (ع) را به عبادت الهى و ايجاد انس و ارتباط تنگاتنگ با معبود و لقاى او وامىداشت، او را نسبت به جلوهها و مظاهر فريبنده دنياو مناصب آن نيز بىعلاقه و بى رغبت مىكرد.
حقيقت زهد عبارت است از روى گرداندن و اعراض از دنيا با تمام وجود و نداشتن دلبستگى به آن و مظاهر و مناصبش؛ و به تعبير بعضى از روايات، حدّ و مرز زهد همان است كه قرآن بيان كرده است.
«لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى مافاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحوُا بِما آتيكُمْ» «حدید /23»
براى آنچه از دست دادهايد تأسف نخوريد و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشيد.
مسأله شناخت ماهيّت دنيا و مناصب و مظاهر آن و نيز ماهيت آخرت و نعمتهاى ارزنده و جاويد آن در مقايسه با دنيا، نقشى مؤثر و اساسى در گرايش و دلبستگى انسان به دنيا و يا اعراض و دلبستگى پيدانكردن به آن كه همان مفهوم زهد است، دارد. و از آنجا كه امامان، از جمله امام صادق (ع) بالاترين و عميقترين شناخت را از ماهيّت دنيا و آخرت و نعمتها و لذّتهاى مادى و معنوى دنيوى و اخروى دارند، بالاترين مرتبه زهد را نيز دارا مى باشند؛ از اين رو، تنها در حدّ ضرورت و كمك گرفتن از آن براى دستيابى به مقام قرب و رضوان الهى از دنيا بهره مىجستند.
براى شناخت مقام زهد پيشواى ششم (ع) علاوه بر اين اصل اساسى و كلّى كه در مورد همه امامان صادق است، دو راه ديگر نيز وجود دارد: نخست، سيره عملى آن حضرت و ديگرى سخنان ارزشمندى كه در اين ارتباط بيان داشته است، چه آنكه از ديدگاه ما سخنان آن بزرگواران در موضوعى بيانگر چگونگى رفتار و جهتگيرى عملى آنان در آن موضع است؛ همچنانكه عمل آنان تفسير عينى سخنان ايشان است.
در سيره امام صادق (ع) آمده است كه آن حضرت در زير لباسهايش پيراهنى زبر و خشن مىپوشيد و روى آن يك جبّه پشمين و بر روى آن، پيراهنى زبر بر تن مىكرد. و وقتى علت اين كار را از او پرسيدند، حضرتش تأسى به سيره نياكان خود را مطرح كرد وفرمود:
پدرم محمد بن على و جدّم على بن حسين عليهماالسّلام لباس پشمين مىپوشيدند.
آنان به هنگام ايستادن براى نماز، خشنترين و زبرترين لباسهايشان را بر تن مىكردند؛ ما نيز چنين مىكنيم. «کافی ج1ص545»
در سخنان آن حضرت در اين زمينه آمده است:
«مَنْ زَهَّدَ فِى الدُّنْيا اثْبَتَ اللَّهُ الْحِكْمَةَ فى قَلْبِه وَ انْطَقَ بِها لِسانَهُ وَ بَصَّرَهُ عُيُوبَ الدُّنْيا؛ داءَها وَ دَواءَها وَ اخْرَجَهُ مِنَ الدُّنْيا سالِماً الى دارِ السَّلامِ.» «کافی ج2ص128»
هر كس در دنيا زهد ورزد، خداوند حكمت را در دل او جايگزين و زبانش را بدان جارى مىكند، و عيبهاى دنيا؛ دردها و درمانهايش را به وى مىنماياند، و او را سالم به سوى «دار السّلام» خارج مىكند.
و نيز فرمود:
«جُعِلَ الْخَيْرُ كُلُّهُ فى بَيْتٍ وَ جُعِلَ مَفاتِحُهُ الزُّهْدَ فِى الدُّنْيا.» «همان »
تمامى خير در اتاقى نهاده و كليدهاى آن را زهد و بىعلاقگى به دنيا قرار دادهاند.
3- رضا و تسليم در برابر حق
تسليم در برابر حق تعالى، نشانه كمال عبوديّت است. از اين رو از امام صادق (ع) چنين نقل شده است:
«رَأْسُ طاعَةِ اللَّهِ الصَّبْرُ وَ الرِّضا عَنِ اللَّهِ فيما احَبَّ الْعَبْدُ، اوْ كَرِهَ» «همان ص60»
بالاترين درجه طاعت و بندگى خدا، پايدارى و خشنودى از خداست، در آنچه كه مورد تمايل و علاقه بنده است، يا آنچه كه مورد كراهت و ناخشنودى اوست.
انسان وقتى به قضاى الهى راضى و در برابر مشيّت و فرمان او تسليم باشد، تهيدستى و بىنيازى، خوشى و گرفتارى، زندگى و مرگ، عزّت و ذلّت، سلامتى و بيمارى و … همه را از خدا مىداند و هيچگاه لب به اعتراض و شكوه نمىگشايد. «قتيبه اعشى» مىگويد:
براى عيادت فرزند بيمار امام صادق (ع) به محضر آن حضرت مشرف شدم. امام (ع) را در حالى كه اندوهگين بود بر در خانه ديدم. عرض كردم: جانم فدايت، حال كودك چگونه است؟ فرمود: همانگونه است كه بود (و همچنان وخيم است). آنگاه به اندرون رفت و پس از ساعتى درنگ، با چهرهاى تابناك كه آثار افسردگى و اندوه از آن زايل شده بود، به سوى ما باز گشت.
من (با مشاهده چهره شادمان امام (ع)) اميدوار شدم كه حال كودك بهبود يافته است؛ از اين رو، دوباره حال كودك را پرسيدم. فرمود: در گذشت. عرض كردم: فدايت شوم، زمانى كه كودك زنده و بيمار بود شما اندوهگين بوديد؛ اينك كه مرده است، شما را بر غير حال نخستين مىبينم، علّت آن چيست؟ فرمود: ما خاندانى هستيم كه پيش از وقوع مصيبت بيتابى مىكنيم؛ ولى چون امر الهى تحقق پذيرد به قضاى خدا خشنود و تسليم فرمان او هستيم. «کافی ج3ص225»
صفحات: 1· 2
ششمين پيشواى شيعيان در هفدهم ربيع الاول، سال 83 ه. ق در مدينه متولد شد. نام مباركش جعفر، كنيهاش ابوعبداللَّه و مشهورترين لقبش صادق است. وى صادق ناميده شد تا از جعفر، فرزند امام هادى، معروف به جعفر كذّاب باز شناخته شود.
پدر آن گرامى، امام باقر و مادرش، بانوى پرهيزكار و شايستهاى به نام «ام فروه» دختر قاسم بن محمد بن ابوبكر است.
امام صادق (ع) قامتى متوسط و چهرهاى جذّاب و زيبا داشت وداراى موى مشكى مجعّد بود. بنابر نقل مشهور، تعداد فرزندان امام (ع) ده تن بود. هفت پسر به نامهاى: موسى (پيشواى هفتم (ع)) اسماعيل، محمّد، على، عبداللَّه، اسحاق و عباس و سه دختر به نامهاى: اسماء، مكّنى به ام فروه، فاطمه كبرى و فاطمه صغرى.
اسماعيل بزرگترين فرزند امام صادق (ع) بود كه در زمان حيات آن حضرت درگذشت. عبداللَّه پس از اسماعيل، بزرگترين فرزند امام (ع) بود، ليكن افكار و عقايد او مورد رضايت و تأييد پدر بزرگوارش نبود. وى پس از رحلت امام صادق (ع) ادعاى امامت كرد ولى چون شايستگى اين مقام را نداشت، مردم جز تعداد اندكى از گرد او پراكنده شده و به امامت امام كاظم (ع) معتقد شدند.
اسحاق، مردى فاضل و نيكوكار و مورد اعتماد بود وبه امامت برادرش امام كاظم (ع) اذعان داشت.
محمد، معروف به ديباج نيز فردى شجاع، زاهد و سخاوتمند بود و عليه مفاسد حكومت عباسيان در مكه قيام كرد، ليكن از سپاه مأمون شكست خورد و سرانجام خلافت او رابه رسميت شناخت.
على، مردى فاضل، متقى و مورد وثوق بود و در طول حيات خود همواره از حريم امامت دفاع مىكرد و مطيع و فرمانبر امامان معصوم بود. عباس نيز مردى شريف و بزرگوار بود.
تاریخ زندگانی امام صادق علیه السلام - از مجموع تحقیقات متون اسلامی
آيين مقدس اسلام، آخرين و جامعترين آيين الهى است كه رسالت رشد و تعالى انسان و تأمين سعادت دينى و دنيوى او را بر عهده دارد. براى دستيابى به اين هدف، علاوه بر دستورها و برنامههاى علمى و عملى، «اسوه» هايى را ارائه داده است كه گفتار و كردارشان، براى ديگران الگو و رهنمون دهنده است.
وجود مبارك رسول اكرم (ص) برترين الگوى بشريت و جامعترين نمونه زنده تعاليم اسلام است. قرآن بر «اسوه» بودن آن حضرت تصريح كرده مىفرمايد:
«لَقَدْ كانَ لَكُمْ فى رَسُولِ اللَّهِ اسْوَةٌ حَسَنَةٌ» «1»
مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا الگو و سرمشق نيكويى بود.
بعد از پيامبر (ص) امامان معصوم به عنوان جانشينان آن حضرت، الگوهاى امّت هستند كه با گفتار و كردارشان در شرايط مختلف سياسى و فرهنگى جامعه اسلامى، همواره رهنما و هدايتگر انسانها بودند.
وجود الگوهاى زنده و تداوم بخش رسالت محمّدى صرف نظر از ديدگاه اعتقادى، از گذرگاه تاريخى نيز براى تداوم مكتب اسلام و تكميل منانى آن در تمامى صحنههاى رويارويى حق و باطل، امرى ضرورى و اجتناب ناپذير است.
امامان معصوم عليهم السّلام، هر كدام با شرايط و موقعيّت سياسى، اجتماعى و فرهنگى خاصى رو به رو بودند؛ از اين رو، متناسب با آن شرايط، اتخاذ موضع مىكردند.
يكى صلح كرد، ديگرى جنگيد؛ يكى با دعا و نيايش به پاسدارى از مكتب و گسترش معارف اسلامى پرداخت و ديگرى با تأسيس دانشگاه بزرگ علوم و معارف اسلامى تربيت جمع انبوهى از افراد مستعدّ. يكى بيشتر عمر خود را تحت نظر دستگاه جور يا در زندان سپرى كرد و ديگرى ناگزير تا مرحله و ولايتعهدى به چنين دستگاهى نزديك شد و … و بدين سان در شرايط مختلف، مشعل هدايت را به طور عينى، پيشاروى رهروان حق برافروختند و آنان را به بهرهگيرى از اين مشعل فروزنده و حركت در پرتو آن دعوت كردند.
در اين نگرش، مجموعه تاريخ 250 ساله دوران امامت به عنوان يك مجموعه كلّى به هم پيوسته ديده مىشود كه هر بخش آن مكمّل بخش قبلى است. اختلاف روشها و سياستها در اين مجموعه واحد، ناشى از اختلاف شرايط و اوضاع اجتماعى، سياسى و فرهنگى كه هر امامى با آن مواجه بوده است، نه اختلاف در ديدگاهها و اهداف
به مناسبت نزدیک شدن به سالروز شهادت امام جعفر صادق عایه السلام ، گوشه از زندگی با برکت ایشان در قالب مطالب کوتاه از مجموعه های مختلف تحقیقات علوم و متون اسلامی آورده می شود .
1- احزاب /21
نام مباركش على و جدّ ارجمندش عبدالمطّلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصى و پسر عمو و داماد پيامبر اسلام (ص) است. روز جمعه 13 رجب سال 30 عام الفيل- ده سال پيش از بعثت- در كعبه زاده شد و مادرش فاطمه بنت اسد است (مصنفات شيخ مفيد، 11/ 5). كنيه شريفش ابوالحسن و ابوتراب و از مشهورترين القابش مرتضى و اسد اللّه است. حضرت على (ع) حدود بيست و نه سال امامت كرد.
همراهى با پيامبر (ص): چون مكه دچار خشكسالى شد و ابوطالب (ع) به تنگى معيشت افتاد، پيامبر (ص) على (ع) را پيش خود برد و پرورش و تربيت او را بر عهده گرفت. امام على (ع) حدود سى و پنج سال كنار پيامبر خدا بود و هيچ گاه از او جدا نشد. آن گاه كه خداوند، پيامبر را مأمور كرد كه دعوت خويش را آشكار كند، نخستين كسى كه به صراحت از او پشتيبانى كرد و براى يارىاش پا پيش نهاد، امام على (ع) بود. (آيه انذار) پيامبر (ص) همان گاه، او را به گونه رسمى؛ وصىّ و خليفه خويش خواند (تاريخ طبرى، 2/ 63 و 64). با گسترش روز افزون اسلام، در سال 13 بعثت كفار قريش خطر را احساس كردند و توطئه قتل پيامبر (ص) را طرح ريختند. على (ع)- كه در اين هنگام بيست و سه ساله بود- در شب توطئه، به جاى پيامبر (ص) در بستر خوابيد و جان خويش را به خطر انداخت و زمينه هجرت پيامبر (ص) به مدينه را فراهم ساخت.
ازدواج: در سال اوّل، دوم يا سوم ه.
پيامبر (ص) دخترش فاطمه (س) را به ازدواج على (ع) درآورد. خداوند چهار فرزند بدانان داد: حسن، حسين، زينب و ام كلثوم. آخرين فرزند آنان، محسن، پيش از تولّد به شهادت رسيد. امام على (ع) پس از شهادت حضرت فاطمه (س) همسرانى ديگر اختيار كرد؛ از جمله:
امّ البنين از طايفه بنى كلاب كه مادر حضرت عبّاس، جعفر، عبداللّه و عثمان بود و نيز خوله، دختر جعفر بن قيس حنفى كه محمّد حنفيّه از او است.
على (ع) و جهاد: نقش دلاورىها و بىباكىها و پاكبازىهاى امام على (ع) در پاى گرفتن آيين اسلام بسيار برجسته است. او در همه غزوات صدر اسلام- جز تبوك- شركت جست و بارها زخم برداشت و تا مرز شهادت پيش رفت. در جنگ احد رشادت و شهامت از خويش نشان داد كه نداى غيبى برآمد: «لا سيفَ الّا ذو الفقار و لا فتىً الّا على.» (الكامل فى التاريخ، 2/ 154) در جنگ خندق، عمرو بن عبدود- پهلوان نامآور عرب- را در آغاز نبرد كشت و همين موجب ترس و هراس دشمن شد و بر نيروى روحى سپاهيان اسلام افزود و سرنوشت جنگ را به سود مسلمانان رقم زد. پيامبر (ص) درباره همين دلاورى امام على (ع) بود كه فرمود: «ضَرْبَةُ علىٍّ يومَ الخَندقِ افضَلُ مِن اعمال امّتى الى يَومِ القِيامَة.» [ضربت على به روز خندق از همه اعمال امّت من تا روز قيامت سنگينتر است.] (ينابيع المودّة، 1/ 412) نيز پيامبر (ص) در جنگ خيبر پرچم سپاه اسلام را به دست على (ع) سپرد و او با دلاورى شگفتانگيز و نيروى الهى خويش، دروازه خيبر را از جا بركند و قلعه را گشود.
واقعه غدير خم: پيامبر اسلام (ص) در واپسين سال عمر گرامىاش، چون از حج باز مىگشت، در جايى به نام «غدير خُم» مأموريت يافت تا براى اكمال دين، به گونه رسمى على (ع) را به عنوان خليفه خويش معرفى كند. اين واقعه در سال 10 ه. روى داد (مسند احمد، 1/ 84، 118، 119 و 152).
مسئله خلافت: پس از رحلت پيامبر اسلام (ص) مهمترين رويداد، تشكيل شوراى سقيفه بنى ساعده بود. در اين شورا ابوبكر را به عنوان نخستين خليفه مسلمانان برگزيدند و فرمان و وصيّت پيامبر (ص) درباره خلافت على (ع) راكنار نهادند. پيامبر (ص) بارها از اين موضوع سخن گفته و در رواياتى همچون يوم الانذار، غدير و منزلت از خلافت على (ع) ياد كرده بود (اعيان الشّيعة، 1/ 421- 324). هر چند امام على (ع) خلافت را از آن خويش مىدانست، براى مصلحت مسلمانان و آيين نوپاى اسلام، عليه غاصبان خلافت قيام نكرد و بيست و پنج سال از خلافت بر كنار ماند (نهج البلاغه، خ 3). پس از ابوبكر، عمر و عثمان، امام على (ع) با پاى فشارى مردم خلافت را به دست گرفت و شصت و نه ماه حكومت كرد. حكومت امام على (ع) در سال 35 ه.
آغاز گشت. سياست حكومتى امام على (ع) بر سيره پيامبر اسلام (ص) و عدالت اسلامى استوار بود. آنان كه در عهد خلفاى پيشين از امتيازهاى مالى و اجتماعى ناروايى برخوردار شده بودند، چنين سياستى را برنمىتابيدند و از اين رو، راه مخالفت و معاندت در پيش گرفتند.
دشمنان امام على (ع) در روزگار كوتاه حكومت، فراوان بودند و از آن جملهاند:
1. ناكثين: نخستين كسانى بودند كه پيمان بيعت خويش را با امام على (ع) شكستند. طلحه و زبير در رأس اين گروه قرار داشتند. امام على (ع) مطامع مادّى اين دو را بر نياورد و با آنان همانند ديگر مردم رفتار كرد و اين انگيزهاى گشت براى بيعتشكنى و نافرمانى. طلحه و زبير، عايشه را نيز با خويش همراه كردند و به ميدان جنگ كشاندند و جنگ جمل را راه انداختند. سرانجام، جنگ جمل با كشته شدن طلحه و زبير و شكست سنگين لشكر ناكثين به پايان رسيد.
2. قاسطين: اين كلمه- به معناى ستمگران حق ستيز- لقب گروهى ديگر است كه سركرده آن، معاوية بن ابى سفيان بود. او سالها پيش به حكومت شام رسيده و سخت بدين حكومت دل بسته بود و از آن رو كه امام على (ع) حكومت كسى چون او را بر مسلمانان روا نمىدانست، به مخالفت با امام (ع) برخاست. معاويه خونخواهى عثمان را بهانه كرد و جنگى عليه امام على (ع) راه انداخت. اين جنگ، كه به «جنگ صفّين» مشهور است، در شوّال سال 36 ه. آغاز گشت و تا سال 37 ه. ادامه يافت. سرانجام نشانههاى شكست كامل در لشكر معاويه هويدا گشت؛ امّا عمرو بن عاص نيرنگى زد و لشكر را از شكست رهانيد. او قرآنها رابر نيزه كرد و گفت كه خدا و قرآن بايد ميان دو لشكر داورى كنند. عدهاى از لشكريان امام (ع) نيز فريب خوردند و خواهان آتشبس شدند. امام على (ع) بدانان فرمود كه اين نيرنگ است و سپاه شام پيرو قرآن نيست؛ امّا لشكريان و از جمله اشعث بن قيس كندى، نپذيرفتند و امام (ع) را مجبور كردند كه از نبرد بازايستد و تن به «حكميت» دهد. بدين سان، جنگ صفّين- كه كشتگان فراوانى بر جاى نهاد- بدون نتيجه پايان يافت.
3. مارقين: لقب گروهى ديگر از دشمنان امام على (ع) است به معناى كسانى كه از دين بيرون رفتهاند. اينان را «خوارج» نيز گويند. مارقين همانان بودند كه در جنگ صفّين امام (ع) را به قبول حكميّت واداشتند. همينان پس از جنگ و شكست حكميّت، شعار «لا حُكمَ الّا لِلَّه» سر دادند و قبول حكميّت را گناهى بزرگ شمردند.
امام على (ع) در آغاز از در مسالمت و مدارا با آنان برخورد كرد؛ امّا سرانجام مجبور گشت با اين گروه- كه در جهل و تعصّب و تصلّب غوطهور بودند- بجنگد.
از اين جنگ در تاريخ اسلام با عنوان «جنگ نهروان» ياد مىشود كه در سال 38 ه. روى داد و چهار هزار نفر از خوارج در آن كشته شدند.
شهادت: در جنگ نهروان، همه خوارج كشته نشدند؛ گروهى از آنان زنده ماندند.
اينان كينه امام على (ع) را به دل گرفتند و تصميم بر قتل ايشان بستند. عبدالرّحمن بن ملجم مرادى از اين كسان بود. او مخفيانه خود را به كوفه رساند و در 19 رمضان سال 40 ه. امام را در محراب نماز صبح هدف شمشير زهرآلود خويش كرد.
امام على (ع) دو روز بعد، در 21 رمضان به شهادت رسيد. فرزندان امام (ع)، پدر را به صورت پنهانى در مكانى نزديك كوفه دفن كردند كه امروز شهر نجف اشرف نام دارد.