اینجا همیشه با شهدایید.......
سلام ممنون که به ما سر زدید
یک خواهش ؛ نگاه سبزتون را به شیفته شیدایی و مخزن نور و همپای زمان و شما بدانید و از همه مهمتر به قسمت با شهدای وبلاگ ما هدیه کنید .
سلام ممنون که به ما سر زدید
یک خواهش ؛ نگاه سبزتون را به شیفته شیدایی و مخزن نور و همپای زمان و شما بدانید و از همه مهمتر به قسمت با شهدای وبلاگ ما هدیه کنید .
پیوند: http://www.hayat.ir/?lang=fa&page=showbody_news&row_id=79575
درباره کرامات، دوران زندگی، فضایل اخلاقی و شهادت نهمین پیشوای شیعیان آثار و کتابهای گوناگون به زبانهای فارسی و عربی منتشر شدهاند
ـ گلبوتههای امامت و ولایت؛ گذری کوتاه بر زندگانی حضرت امام محمدتقی(ع) جوادالائمه/ محمدجواد مجد (شاعر)/ دارالطب / 1389
ـ گوهر وجود؛ مباحثی پیرامون زندگی و شخصیت امام محمدتقی(ع)/ سیدمحمدرضا طباطبایینسب، مهدی ابوطالبی یزدی (ویراستار)/ نور الائمه(ع)/ 1389
ـ زندگانی و سیره اهلبیت(ع) برای نوجوانان: حضرت امام محمدتقی(ع)/ لطیف راشدی، محمدرضا راشدی/ لاهوتیان / 1388
ـ جوانترین ستاره؛ امام محمدتقی(ع)/ عباسعلی سپاهییونسی، سیما بروجردی(تصویرگر)/ انصار/ 1387
ـ ناسخ التواریخ: زندگانی معصوم نهم حضرت امام محمدتقی جواد الائمه(ع)/ عباسقلی سپهر، محمدباقر بهبودی (مصحح)/ اسلامیه / 1385
ـ در مکتب جواد الائمه، باب المراد امام محمدتقی(ع)/ علی قائمی امیری/ پیام مقدس/ 1385
ـ تحلیلی از زندگانی و دوران امام محمدتقی(ع)/ فضلالله صلواتی/ اطلاعات / 1384
ـ جوان پارسا؛ سرگذشت داستانگونه امام محمدتقی(ع)/ کمال سید، مهدی عابدی(مترجم)/ حدیث راه عشق/ 1384
ـ چشمه جود: در مدح و منقبت حضرت امام محمدتقی جوادالائم علیه السلام/ عباسعلی اسدی (گردآورنده)/ بنیاد پژوهشهای اسلامی / 1384
همچنین از کتابهای چاپی عربی که درباره امام جواد(ع) به رشته تحریر درآمدهاند، میتوان آثار زیر را نام برد:
- أبوجعفر محمدالجواد … تاسمع أئمة اهل البیت الطاهر صلواتالله علیهم اجمعین، مولده و وفاته و مدة عمره و مدفنه/ اعیان الشیعة/ للسید محسن الامین/ بیروت/ دارالتعارف للمطبوعات، ۱۴۰۳هجری
ـ الامام التاسع أبو جعفر محمد الجواد علیه السلام/ للشیخ محمد حسن القبیسى العاملى/ بیروت/ ۱۴۰۳هجری
ـ الامام الجواد / للسید عبدالرزاق الموسوى المقرم / النجف الاشرف/ المطبعة الحیدریة/ ۱۳۷۱هجری
ـ الامام الجواد علیه السلام/ تألیف لجنة التألیف فى مؤسسة البلاغ/
طهران/ مؤسسة البلاغ/ ۱۴۰۹هجری
ـ الامام الجواد قدوة و أسوة / للسید محمد تقى المدرسى/ طهران/ رابطة الاخوة الاسلامیة/ ۱۳۶۳شمسی
ـ الامام الجواد من المهد الى اللحد/ للسید محمد کاظم القزوینی/ بیروت/ مؤسسة البلاغ/ ۱۴۰۸هجری
ـ الامام محمدبن على الجواد/ لعبد الزهراء عثمان محمد/ مشهد/ مجمع البحوث الاسلامیة/ ۱۴۰۸هجری
ـ الامام المعجزة محمد الجواد: سیرة و دراسة و تحلیل/ کامل سلیمان/ بیروت/ دار الکتاب اللبنانى
ـ الحیاة السیاسیة للامام الجواد علیه السلام/ نبذة یسیرة/ للسید جعفر مرتضى العاملى/ بیروت/ الدار الاسلامیة/ ۱۴۰۵هجری
ـ محمد الجواد علیه السلام، الامام ـ المعجزة(سیرة، و دراسة و تحلیل)/ لکامل سلیمان / بیروت/ الشرکة العالمیة للکتاب/ ۱۹۸۷میلادی
ـ مسند الامام الجواد علیه السلام، للشیخ عزیز الله العطاردی/ مشهد/ الموتمر العالمى للامام الرضا(ع)/ ۱۴۱۰هجری
وجود مبارك حضرت امير عليه السلام را بهترين كسى كه معرفى مىكند خود اوست و پيغمبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام. آن مقامى كه براى خود حضرت هست بايد جستجو كرد و گرنه آنچه پيش ما دشوار است آنرا نبايد پيش حضرت امير به حساب آورد. مىبينيد ابن ابى الحديد در وصف حضرت امير در جلد دوم شرح نهجالبلاغه يك مطلبى دارد كه عملش براى خيلى از ماها دشوار است. امّا ابن ابى الحديد اينرا بهعنوان فضل ممتاز حضرت به حساب نمىآورد فضل علوى را در جلد ششم بازگو مىكند در جلد دوّم مىفرمايد: حضرت امير دأب و رسمش اين بود كه هر هفته جمعه بيتالمال را جاروب مىكرد «يكنس بيت المال كل جُمُعة و يصلى فيه ركعتين و يقول ليشهد لى يوم القيامة»
يعنى هر هفته بيتالمال را توزيع مىكرد، جارو مىكرد و دو ركعت نماز در بيتالمال خالى شده مىخواند و مىگفت تا در قيامت براى من شهادت بدهد، اين كارها مقدور كسىنيست شما كه بيگانه نيستيد، اين كار را شايد اوحدى از علما در طول تاريخ بكند يا كرده باشد. اين همه بيتالمال در بيوتات هست منتهى كسى باورش نمىآيد كه ممكن است فردا پس فردا بميرد.
اينكه هر هفته بيتالمال را توزيع كند و به مستمندان برساند و دو ركعت در هر هفته نماز در آن بخواند و بگويد تا شهادت بدهد، كار على است. امّا نه كار مهمّ او و نبايد گفت آنوقت بيتالمال چيزى نداشت. اين بعد از فتح ايران و روم بود و حكومت اسلامى خيلى چيز داشت.
در صدر اسلام وجود مبارك رسول گرامى صلى الله عليه و آله مال فراوانى نداشت اصحاب صفه در زحمت بودند، خيلىها با فقر زندگى مىكردند، امّا بعد از فتح ايران و روم و آمدن غنايم جنگى به حجاز خيلىها چيزدار بودند. در چنين حكومتى حضرت امير «يكنس بيتالمال فى كل جمعه و يصلى فيه ركعتين و يقول يشهد لى يوم القيامة» اين يك فضيلت است اينرا ممكن است يك زاهدى در دنيا بكند. اينرا ابن ابى الحديد در جلد دوّم نقل مىكند.
آنگاه در جلد ششم كه مىرسد در ذيل خطبه 86، آنجا كه معارف توحيدى را تشريح مىكند در يك خطبه كوچك تقريباً سه سطرى هشت مسأله از مسايل عميق عقلى را طرح مىكند. ابن ابى الحديد در اينجاست كه مىگويد «واعلم ان مباحث العدل و التوحيد …» اينها ميراث على است غير از على احدى در اسلام اين حرفها را نزده، البته وجود مبارك رسول الله عليه و اله آلاف التحية والثناء كه معلم كل است مستثنى است، او خارج از بحث است، فوق بحث است، مىفرمايد: «آگاه باشيد» كه مباحث عدل و توحيد در اسلام به بركت اين مرد الهى شناخته شده و هيچيك از صحابه پيامبر به اين حرفها نرسيده «و لم يتصوروه اذ لو تصوروه لذكروه»
مىفرمايد سايرين اصلًا درك نمىكردند اگر درك مىكردند آنرا نقل مىكردند.
زمامدارها و علما نوعاً دو حرف دارند يك خطبه دارند و يك خطابه. خطبهها همان حرفهايى است كه با خداوند دارند و خطابه آن حرفهايى است كه با مخاطبين و مردمدارند، آن حمد و ثنا خُطبه است، آن سخنرانى خطابه است.
ابن ابى الحديد مىگويد: نه در خطبه و نه در خطابه آنها اين حرفها اصلًا پيدا نمىشود، احدى از صحابه اين حرفها را نزده است.
مرحوم علامه طباطبايى مكرر در مكرر اين جمله را مىفرمود: در كتاب «اسْدُ الْغابَه فى مَعْرِفَةِ الصَّحابِه» و ساير كتابهاى تراجم، تقريباً بيش از دوازده هزار نفر صحابى را معرفى كردهاند اين دوازده هزار نفر به اندازه حضرت امير حرف نياوردند، آنها هم پيامبر صلى الله عليه و آله را ديدند سالهاى متمادى با او بودند، خوب دوازده هزار نفر يك طرف و يك نفر يك طرف. مىفرمود اين تعداد هرگز به اندازه حضرت امير حرف ندارند، امّا ابن ابى الحديد مىفرمايد: آنها اصلًا اين حرفها را درك نمىكردند اگر درك مىكردند، مىگفتند.
آنچه كه به معرفى خود حضرت امير برمىگردد در همين سه بخش است. بقيه مادون و زيرمجموعه اين سه بخشند، يكى مسأله مبدأ است و يكى معاد است و يكى وحى و نبوت، اين سه مسأله است كه اصلى هستند. بقيه اگر عدلاست بهيكىاز اوصاف حسناى خدا برمىگردد و اگر امامت است كه به جانشينى وحى و نبوت برمىگردد، در حقيقت حرف اصلى معرفتى را همين اصول سهگانه به عهده دارند، مىبينيد در اصول سهگانه است كه حضرت امير خود را اينچنين معرفى مىكند در نهجالبلاغه هست كه ذعلب از حضرت سؤال كرد شما خدا را ديديد يا نه فرمود «ما كُنْتُ اعْبُدُ رَبّاً لَمْ ارَه» مگر مىشود كه من نبينم و بپرستم بعد هم فرمود «لا تَراهُ الْعُيُونُ الْابْصارِ بِمُشاهِدَةِ الْعَيان وَلكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلُوبُ بِحَقايِقِ الْايمانِ»
اين ديگر وقف او بود كسى جرئت نكرد اينطور بگويد.
در مسأله معاد هم فرمود «لَوْ كُشِفَ الْغِطا مَاازْدَدْتُ يَقيناً» اين اشاره به نفى موضوع است يعنى براى من غطايى نيست «لَوْ كُشِفَ الْغَطاء» ديگران براى من تفاوتى نمىكند چون من در غطا نيستم نه اينكه واقعاً براى من غطايى هست پوششى هست من محجوبم امّا حجاب كه برداشته شد براى من تفاوتى نمىكند، فرق نمىكند.
مبدأ آن؛ و معاد هم اين و بينهما كه وحى و نبوت و صراط باشد، در خطبه قاصعه حرفش اين است كه «انّى ارى نُورَالْوَحْىِ وَ اشُمُّ رِيْحَ النُّبُوَّةِ»
به پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كرد اين ضجه و ناله چيست كه من مىشنوم؟ حضرت فرمود اين آه و ناله شيطان است، شيطان بعد از آمدن وحى و نبوت من نااميد شد كه در اين سرزمين معبود شود. خودش فرمود:
من نور وحى را مىبينم، بوى وحى را مىشنوم، خودش حجت خدا و معصوم است، در حضور معصوم ديگرى به نام پيامبر صلى الله عليه و آله گفت. خودش معصوم است و هم تقرير شده معصوم. بعد وجود مبارك پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «يا على انَّكَ تَسْمَعُ ما اسْمَعُ وَ تَرى ما ارى وَ لكِنَّكَ لَسْتَ بِنَبِىٍّ وَ انَّكَ لَوَزيرٌ» اينرا ديگر در غوالى اللئالى نقل نكردند، سيد در نهجالبلاغه نقل كرده، پس ما سه اصل در عالم هستى بيشتر نداريم در هر سه على گفت من حضور دارم، نه اينكه مىفهمم، فرمود من مىبينم!
علم كه از اين سه ضلع بيشتر نيست، خداست، قيامت است و وحى و نبوت، بقيه ديگر زير مجموعه اين اصولند، در هر سه بخش هم وجود مبارك حضرت فرمود من شاهد، حاضر و ناظرم، آنجا فرمود من مىبينم. در نبوت فرمود: من بوى نبوت را مىشنوم و در قيامت هم فرمود «لو كشف الغطا ما ازددت يقيناً» آن هم من مىبينم، اين على است، ما به اين على فخر مىكنيم شاگرد اين على هستيم.
الذین امنوا و هاجروا و جاهداوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عند الله و اولئک هم الفائزون؛آنان که ایمان آوردند و از وطن هجرت گزیدند و در راه خدا به جان و مالشان جهاد کردند آنها را نزد خدا مقامی بلندی است و آنان بالخصوص رستگاران و سعادتمندان دو عالمند . 20/توبه
« در هر نهضت و انقلاب الهی و مردمی ، علمای اسلام اولین کسانی بودند که در بر تارک جبین شان خون و شهادت نقش بسته است . کلام انقلاب مردمی اسلامی را سراغ داریم که در آن حوزه و روحانیت پیش کسوت شهادت نبوده اند و بر بالای دار نرفته اند و اجساد مطهرشان بر سنگفرشهای حوادث خونین به شهادت نایستاده است ؟ در پانزده خرداد و در حوادث قبل و بعد از پیروزی ، شهدای اولین از کدام قشر بوده اند ؟ خدا را سپاس می گذاریم که از دیوارهای فیضه گرفته تا سلول های مخوف و انفرادی رژیم شاه و از کوچه و خیابان تا مسجد و محراب امام جمعه و جماعت و از دفاتر کار و محل خدمت تا خطوط مقدم جبهه و میادین مین به خون پاک شهدای حوزه و روحانیت افق فقاهت را گلگون کرده است و در پایان افتخار آمیز جنگ تحمیلی نیز رقم شهدا و جانبازان و مفقودین حوزه ها نسبت به قشرهای دیگر زیادتر است »حضرت امام خمینی «ره»
امروز در عصر شکوفایی انقلاب اسلامی جوانان و نوجوانان باید بدانند که این اقتدار و استقلال و آزادی مرهون ایمان ، جهاد و شهادت مردانی عابد ، زاهدانی مجاهد ، قهرمانانی غریب و غریبانی آشنا ، جوانانی پیر و حکیمانی جوان است که انتخابات شجاعانه خود را و استقامت در میدان جنگ ، بارها بارها سران ، استکبار را تحقیر کردند ، شهیدانی که مظهر پاکی ، اخلاص ، شجاعت و از خود گذشتگی بودند و امروز به عنوان اسوه حسنه در تمام صحنه های انقلاب با قدی افراشته ایشتاده اند .
باید اعتراف کنیم گفتن و نوشتن از این مردان آسمانی کاری بس صعب و دشوار است چگونه می توان از مردانی نوشت که پای در زمین و دست در ملکوت دارند و از اوج آسمانها به زمین می نگرند . نمی توان در ساحل ایستاد و عشق دریا را شرح کرد ….
پیامبر اکرم «ص» اول من یدخل الجنه شهید … شهید اول کسی است که وارد بهشت می شود .
گفتم به کجا گفت صدایم کردند گل بودم و از شاخه جدایم کردند
گفتم که فرشتگان چه کردند ؟ گفت روزی خور سفره خدایم کردند
زندگی نامه شهید ابولقاسم امامی پناه
صفحات: 1· 2
احمد برزنگ
مطلع:
پيامبر اكرم (ص) فرمودند:
بالاتر از هر نيكويي، نيكويي ديگري است تا آنگاه كه مرد در راه خدا شهيد شود و همين كه در راه خدا شهيد شد بالاتر از او نيست کوی جانان را که صد کوه و بیابان در راه است رفتم از راه دل و دیدم که یک گام بود
امام خمینی (ره) فرمودند: «مرتبه ی شهادت از مراتب عالیه و کمالات نفسانیه ای است که از اولیای خدا به ارث رسیده است».
اگر می خواهی معنای شهید و شهادت را دریابی به جبهه برو. هر طرف کسی را می بینی، یکی در گوشه نشسته و وصیت نامه می نویسد، دیگری تمنای شفاعت می کند، تعدادی یکدیگر را در آغوش گرفته و گریه می کنند که نشان وداع است. دیگری را می بینی که سر بر سجده گذاشته و اذن ورود «هم فیها خالدون» را می خواهد. یکی دیگر دستان خود را به سوی خدا دراز کرده و می گوید: «اللهم ارزقنی توفیق شهاده فی سبیلک». طلبه ای لباس رزم بر تن، جوانی پرچم امام حسین (ع) بر دوش، که همه به هم می گویند:
«دیدار بعدی کربلا».
خدایا مگر اینان چه دیده اند که ما ندیده ایم؟ چه خوانده اند که ما نخوانده ایم؟ چه می دانند که ما نمی دانیم؟!
اینان قبل از شهادت، شهیدند. اینان چگونه عاشق خدا شدند و چه کردند که خدا عاشقشان شد؟ اینان قطرات اشکشان را پای کدام بذر ریختند که لاله ی شهادت را به این سرعت بارور کردند؟ اینان آب دیده و خون دل را در کدام بازار فرو ریختند که نقد شهادت را خریدند؟
باید به خاک جبهه سلام گفت زیرا که خاک جبهه مقدس است و سرزمین آن زیبا؛ و هر روز ملائک بر روی آن سرزمین بال می گسترانند. سرزمین جبهه عبادتگاه آسمانیان است و قطعه ای از بهشت. سرزمین جبهه همه ی نادیده ها را دیده و همه ی زمزمه ها را شنیده و نظاره گر نمازها، حرف ها و خنده های عاشقان بوده است. خاک جبهه خیلی از این عاشقان را بسیار پر مهر در آغوش خود گرفته و حفظشان نموده است تا مبادا انسان های دنیوی ضرری به آنها وارد سازند. یکی از این عاشقان، شهید احمد برزنگ است که ما شعر بلند شهادتش را خواهیم سرود و بر پیشانی خورشید خواهیم نوشت:
حسرت رفتن در این دل مانده است دست و پای نفس در گل مانده است
مشخصات فردی و زندگينامه:
نام و نام خانوادگی: احمد برزنگ نام پدر: درویش
تاریخ تولد: 1343 محل تولد: حسن آباد گنبکی
تاریخ شهادت:19/10/1365 محل شهادت: شلمچه
طلبه ی شهید احمد برزنگ در یکی از روزهای گرم تابستان سال 1343 در خانواده ای متدین و کشاورز در روستای حسن آباد گنبکی از بخش ریگان شهرستان بم، دیده به جهان گشود. وی تحصیلات ابتدایی خود را در زادگاهش با موفقیت سپری کرد و آنگاه به اتفاق برادرش راهی مدرسه راهنمایی در شهرستان بم گردید و دوره راهنمایی را در مدرسه ی شهید چمران بم به پایان رساندو از آنجا که علاقه ی وافری به علوم دینی داشت با افتتاح حوزه علمیه قائمیه شهرستان بم، جزء اولین کسانی بود که پا به این مکان مقدس نهاد و مدت چهار سال در محضر اساتیدی چون حجه الاسلام و المسلمین حاج فضل الله ذاکری –امام جمعه و نماینده محترم ولی فقیه در شهرستان بم- حجه الاسلام و المسلمین حاج اقا فهیم و حجه الاسلام و المسلمین حاج آقا مدرسی، به فراگیری علوم دینی و حوزوی و تهذیب نفس و اخلاق پرداخت و تا سطح لمعتین را در مدرسه علمیه امام زمان (عج) به پایان رساند. این شهید بزرگوار برای تهیه مخارج تحصیل دوره راهنمایی، همراه با برادرش تابستان ها را به کارهای سخت و طاقت فرسا می پرداخت.
طلبه ی بزرگوار- شهید احمد برزنگ دارای اخلاق پسندیده، متواضع و نرمخو، و در عین حال با شهامت بود و همیشه با رویی گشاده با دوستان و آشنایان برخورد می کرد، وی فردی بی ریا، کم توقع و با اخلاص بود و در برخورد با دشمنان و گروهک های منحرف، «اشداء علی الکفار» و در برخورد با دوستان و یاران «رحماء بینهم» بود.
این شهید بزرگوار که هفده بهار بیشتر از عمر با برکتش نگذشته بود به جهت علاقه ی وافری که به جبهه داشت علاوه بر تحصیل در حوزه علمیه قائمیه بم بارها راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل گردید و بعنوان نیروی رزمی در عملیات های غرورآفرین خیبر و بدر شرکت نمود و در عملیات حماسه ساز والفجر 8 جز غواصان گردان 410 از لشکر 41 ثارالله و جزو اولین خط شکنان سپاه اسلام بود که راه را برای فتحی عظیم، هموار ساخت و در همین عملیات از ناحیه پا به وسیله ترکش خمپاره مجروح گردید. آنگاه پس از بهبودی در عملیات کربلای چهار و کربلای پنج شرکت نمود که در همین عملیات کربلای 5 بعد از رشادت ها و پایمردی های فراوان در حالی که فرماندهی یکی از گروهان های گردان 407 امام رضا (ع) را عهده دار بود در سرزمین حماسه آفرین شلمچه در آن سوی اروند رود در حالیکه فریاد می زد «اسلام جلوی ماست، برخیزیم و از اسلام دفاع کنیم» به آرزوی دیرینه اش که آرزوی تمام عابدان و عاشورائیان بود رسید و شربت شهادت نوشید و به سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) اقتدا نمود.
روحش شاد و یادش گرامی باد
در اولین روز از مرداد ماه سال1348 در روستای اختیاراباد کرمان و در خانواده ای فقیر از لحاظ مادی اما غنی سرشار از الطاف معنوی فرزندی متولد شد که خانواده اش با توجه به عشق به اهل بیت او را حسین نامیدند .
تولد وی در این خانه با نزول برکات مادی و معنوی در خانواده همراه بود . مادر حسین که قبل از تولد او دچار بیماری سخت و شدیدی شده بود به یمن قدوم مبارک او بهبودی یافت و وضعیت اقتصادی آنها هم بهتر شد .
او که فرزند سوم در خانواده ده نفری خود بود دوران کودکی را در دامان پدر و مادر و در محیطی مذهبی سپری کرد . تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در زادگاه خود با موفقیت و نمرات خوب پشت سر گذاشت ، سپس برای ادامه تحصیلات به مدرسه معصومیه کرمان رفت و با عشق و جدیت و تلاش فراوان و به جهت تقویت بنیة علمی و معنوی خود به تحصیل علوم دینی پرداخت .
بعد از مدتی ، حسین در جهت لبیک به فرمان حضرت امام «ره» ، عزم سفر به سمت و سوی جبهه کرد . حسین وقتی از جانب مادر با مخالفت رو به رو می شود و ضرورت حضور او در کلاسهای درس یاد آوری می شود در جواب مادر انچنین می گوید :
در س همیشه هست ، مدرسه همیشه وجود خواهد داشت اما جنگ روزی تمام خواهد شد و ما در این دنیا باید شرمنده باشیم که چرا در جبهه حضور پیدا نکردیم و فرمان اماممان را اطاعت نکردیم و در آخرت هم باید از روی امام حسین «ع» و حضرت فاطمه «س» احساس شرمندگی کنیم . مادر شهید هنگامی که با سخنان از دل برآمده فرزندش مواجه می شود با حضور او در جبهه های جنگ موافقت می کند .
وی در اولین حضورش در مناطق عملیاتی و در کربلای 1 در منطقه مهران از ناحیة پا مورد اصابت تیر قرار می گیرد و در بیمارستانی در تهران بستری می شود وی به جهت این که درآن ایام پدرش دچار بیماری بود ، حسین خانواده خود را از زخمی شدنش مطلع نمی کند تا آنها دچار رنج و زحمت سفر به تهران نشوند . او پس از بهبودی نسبی به کرمان بر می گردد و پس از چندی مجدداً جهت شرکت در عملیات کربلای 4 عازم جبهه می شود .
حضور بعدی خود در جبهه را در عملیات کربلای 5 بعنوان بی سیم چی معاون گردان در منطقه شلمچه و در کنار برادر بزرگش تجربه کرد . حسین قبل از شروع عملیات برادرش را به گوشه ای فراخوانده و آخرین وصیت ها و سفارش ها را به او می کند .
با شروع عملیات او و معاون گردانش مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفته و از ناحیه پا مجروح می شود و هنگامی که با آمبولانس در حال انتقال به پشت جبهه بود ، خمپارة دیگری به آمبولانس اصابت کرده و راننده به شهادت می رسد و فرصت انتقال مجروحان را پیدا نمی کند و شهید حسین دوست محمدی به علت خونریزی زیاد به درجة رفیع شهادت نائل می شود .